شايان دادورشايان دادور، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

بهترین من

چهارشنبه سوری

سردی این زمستان با تو گذشت آسان.... سرخی رویت از من...چراغ خانه از تو... نور شبانه از تو... گرمی و تابش از تو...  شعله سرکش از تو... آتش شب فروزی... رقص کنان بسوزی... شادی جان مایی... سرخی و با صفایی... سردی این زمستان.. با تو گذشت آسان... اتش گرم و روشن... سرخی رویت از من...   ٤ شنبه سوری مبارک گل من ...
28 اسفند 1392

این روزای زمستونی

گل من سه شنبه و چهارشنبه برف شديد و بي سابقه اي اومد و من نرفتم سر كار و حسابي باهم كيف كرديم و من ازت لذت بردم. سه شنبه توي حياط خلوتمون رفتيم برف بازي و باهم آدم برفي درست كرديم. به رسم سالهاي كودكي خودم به تقليد از مامان بهجت مهربون لرزونك درست كردم و گذاشتيم توي برف. چهارشنبه باهم با خمير نمكي ظرف براي سفره هفت سين درست كرديم.   پنجشنبه رفتيم سينما; عمه انسي برامون بليط سينما براي فيلم آقاي گرو گرفت . توي سينما چند بار همه به خنده  تو خنديدن. كلي خوش گذشت يه بعد از ظهر كه با هم خواب بوديم يكي زنگ زد به موبايلمو از خواب پريديم. ميگم چقدر بعضيا كم عقلنا. ميگي: ببين سارا بعضيا عقل ندارن بعضيا عقل دارن...
18 اسفند 1392

بدون عنوان

عزیز دلم بهار در راهه. عسل بهاری من فصل بهار رو همیشه دوست داشتم و حالا که تو هم زاده فصل بهاری اونو بیشتر دوست دارم. تو تقریباً آماده ای ..... لباس عیدیت رو خریدیم . اون شبی که برات خرید کردیم اومدیم خونه تنت کردم (البته ساعت ١ نصف شد) بعد خودت گفتی برین دوربین بیارین ازم عکس بگیرین برات عیدیدنی و عیدی گرفتنو توضیح دادم و حالا تو مشتاقانه آماده سال ١٣٩٣ هستی. خدایا خودت کمکمون کن که سالی سرشار از سلامتی و خوشی و آرامش داشته باشیم. *** اون شب شام خونه مامان ناهید بودیم مرغ درسته توی فر درست کرده بود. منو صدا می کنی میگی سارا بیا ببین مرغِ گاوهِ(morghe gave)   ...
17 اسفند 1392

نقطه

بذار یه نقطه بذارم تو چشمت اين جمله ايه كه جديداً موقع شوخي و بازي با كسي بهش مي گي  آخه پسر اينو از كجا ياد گرفتي نفس من ...
11 اسفند 1392

زندگي كن

پسرم اين متن زيبا رو براي آيندت نوشتم، خيلي دوسش دارم خطاهایی را بخشیده ام که تقریبا نابخشودنی بودند. تلاش کردم تا جایگزینی برای افراد غیرقابل جایگزین پیدا کنم و افراد فراموش نشدنی را فراموش کنم. فی البداهه رفتار کردم. به دست افرادی که انتظارش نمی رفت دچار یاس شدم، ولی افرادی را هم ناامید کردم. کسی را در آغوش کشیدم تا پناهش باشم. موقعی که نباید خندیدم. دوستانی ابدی برای خویش ساختم. دوست داشتم و دوست داشته شدم ولی گاهی اوقات هم پس زده شدم. دوست داشته شدم و بلد نبودم دوست داشته باشم. فریاد کشیدم و از این همه خوشی بالا و پایین پریدم. با عشق زیستم و وعده هایی ابدی دادم ولی بارها قلبم شکست. با شنیدن موسیقی و تماشای عکس ها گریست...
7 اسفند 1392

چایی کش

این روزا درگیر خونه تکانی هستیم حسابی. یه آقایی به اسم آقای امیری اومدن خونه ما برای کمک و تو اون آقا رو دیدی. برای روزای خونه تکونی تو رو می بردیم خونه مامان ناهید و شبا موقع خواب میومدی خونه . بعد از تمیز کردن خونه من یه سری وسائل جدید توی آشپزخونه گذاشتم. چایی ساز و فنجون و ...  و تو فکر می کنی آقای امیری اونا رو برای ما آورده. چایی سازو خیلی دوست داری و به صافی توی قوریش می گی چایی کش . عاشقتم قلب من ...
7 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهترین من می باشد